به گزارش راهبرد معاصر؛ طرح بحث تعداد پروازهای جمهوری اسلامی ایران به متحد منطقهایاش سوریه، در مذاکرات هستهای با آمریکا، بیش از هر چیز نشان دهنده ناتوانی یا بیمیلی مذاکرهکنندگان ایرانی، در حفظ و ارتقاء برتری نظامی کشور در عرصه دیپلماسی است.
آخرین دور مذاکرات هستهای منجر به برجام، در سال ۲۰۱۵ میلادی به پایان رسید و آخرین تاریخی که جان کری میتوانسته به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا با کسی صحبت کند، پایان سال ۲۰۱۶ است. در نتیجه گفتوگوی مورد اشاره در فایل صوتی منتسب به ظریف در خصوص تعداد پروازهای ایران به سوریه باید در فاصله سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ رخ داده باشد که سالهای اوجگیری جنگ داخلی در این کشور است.
جمهوری اسلامی ایران برخلاف آمریکا و متحدانش، از ابتدای بحران در سوریه در سال ۲۰۱۱ سیاست حفظ ثبات در این کشور را اتخاذ کرده و به حمایت از دولت مرکزی این کشور پرداخته است. اگرچه این جهتگیری تهران در سالهای اول به شدت مورد حمله مخالفین سوریه قرار داشت، با قدرتگیری داعش و دیگر جریانات تکفیری و تهدید آنها برای صلح بینالمللی، نقد سیاست ثباتگرای ایران در سوریه، بسیار دشوار شد.
سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ میلادی دورهای در جنگ داخلی سوریه است که راهبرد غرب و اعراب محافظهکار برای جایگزینی نظام سیاسی سوریه با یک رژیم غربگرا با شکست مواجه شده و جبهه معارضین، کاملا در اختیار تروریستهای تکفیری است. بشار اسد و متحدینش تنها نیروی موجود در عرصه میدانی برای مقابله با تکفیریها به حساب میآیند؛ نیرویی که نهتنها پیشروی داعش را متوقف کرده بلکه با پشتیبانی نیروی هوایی روسیه که از سپتامبر ۲۰۱۵ دستاوردهای مهمی نیز کسب کرده است.
مذاکرات هستهای منتهی به توافق برجام در شرایطی صورت گرفت که راهبرد و سیاستهای ایران در سوریه نهتنها با موفقیت مواجه شده بود که به روشنی در راستای پایان بحران بینالمللی سوریه ارزیابی میشد. حضور منطقهای ایران به خصوص در سوریه از جمله مهمترین برگهای برنده دیپلماتهای ایرانی در طول مذاکرات هستهای بوده و یک عامل مهم بازدارنده برای رد گزینه جنگ از سوی طرف غربی به حساب میآید.
شکلگیری محور مقاومت اسلامی در منطقه، علاوه بر گسترش نقش ایران در تحولات غرب آسیا، به شبکهای از نیروها در کشورهای مختلف اسلامی شکل داده، که حساسیت آنها نسبت به سرزمین امالقرا، بازدارندگی قدرتمندی برای کشور ایجاد کرده است. قدرتی که با توجه به افزایش هزینههای جنگ با ایران، مهمترین عامل برای تأکید آمریکا و متحدانش بر راه حل های غیر نظامی در موضوع هستهای است.
تجربه سالهای مذاکرات هستهای در فرودهای مختلفش، موید این دیدگاه رئالیستی مشهور است که دیپلماسی و مذاکره را ادامه جنگ از سوی دیپلماتها میداند. برخلاف نگرش لیبرال که ماهیتی مستقل برای آن قائل است. رفتار غرب و آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در همه عمر پربرکت این نظام، ابدا با نظریههای لیبرال قابل توضیح نیست و بهشدت متأثر از نگرش هابزی در سیاست بینالملل است. بدعهدی آنها در ماجرای برجام یک نمونه کامل از این نوع نگاه آنهاست.
آمریکا و دولتهای اروپایی بارها در مواضع اعلامی خود، با تأکید بر نگرانی از موضوعاتی مثل انرژی هستهای و توان دفاعی ایران خواستار مذاکره و گفتوگو هستند. روند قدرتگیری جمهوری اسلامی در منطقه از این حیث که به تحدید قدرت دولتهای مداخلهگر همچون آمریکا و متحدین اروپاییاش میشود، اسباب نگرانی است. به طوری که مقابله نظامی با آن بیش از توان دشمن هزینهزاست و فشارهای فزاینده در حوزههای سیاسی و اقتصادی نیز تاکنون در توقف این روند مؤثر نبوده است.
جنگهای افعانستان، عراق، لبنان، سوریه، و یمن در دو دهه اخیر نمونههای برجستهای از نوع سیاست غرب در منطقه، پس از پایان نظم دوقطبی است. این تحولات نشان میدهد که دیپلماسی به عنوان یک نهاد مؤثر و ثباتزا، با ابعادی لیبرالیستی، منحصر به روابط دولتهای اروپای غربی و آمریکای شمالی با یکدیگر است. در دیگر مناطق جهان از جمله غرب آسیا همچنان جنگ، نهاد محوری نظم حاکم محسوب میشود و دیپلماسی به خودی خود، به اندازه تعهدات برجامی آمریکا غیر قابل اعتماد است.
قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران و توان نقشآفرینی محور مقاومت در منطقه عامل اصلی در انتخاب گزینه مذاکره در مسئله هستهای از سوی طرف غربی است که در صورت فقدان آن گزینههای دیگری همچون تجربه عراق و افغانستان روی میز قرار میگرفت. این وجه از قدرت ایران زمینه اصلی مذاکره است و هیچگاه نباید خودش مورد مذاکره قرار گیرد؛ چراکه مبانی دیپلماسی را تضعیف میکند و بر خلاف اهداف تعیین شده است!
برداشت سیاستگذاران از مفاهیم، نقش عمده را در تصمیمگیریها ایفا میکند و برخوداری از یک تلقی کارآمد از موضوع، گام اول در سیاستگذاری مطلوب است.
نهاد دیپلماسی، مبتنی بر تاریخ معاصر غرب آسیا همچنان با تعریفی واقعگرایانه قابل توضیح است که آن را ادامه جنگ میداند. در چنین شرایطی تلقیهای دیگر گمراهکنندهاند و ممکن است نتایج مصیبتباری داشته باشند.
وزیر امور خارجه آمریکا در جریان مذاکرات، این فرصت را یافته تا نقش منطقهای و توان بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران را مورد تعرض قرار دهد؛ نقشی که اتفاقاً در راستای ثبات منطقه و مبارزه با جریان تروریسم بینالملل سامان یافته است. او امیدوار بوده بتواند بر سیاستهای دوجانبه میان تهران و دمشق، اثرگذار باشد! تلاشی که ظاهراً از سوی وزیر امور خارجه ما نیز پیگیری شده است!
منافع ملی جمهوری اسلامی ایران اقتضا میکند دیپلماسی هستهای با غرب در ادامه موفقیتهای چشمگیر عرصه نظامی و منطقهای تعریف شود و تنها در این صورت است که میتوان به نتیجهای با مطلوبیت نسبی امید بست./فارس